سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----637782---
بازدید امروز: ----41-----
بازدید دیروز: ----19-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 85/12/7 ساعت 11:10 صبح

سلام

اول :  از یکی از دوستان که برای من شعر زیبائی فرستاده بودند تشکر میکنم (شعر پائین:

((گفتند کلاغ، شادمان گفتم پر.

گفتند کبوترانمان، گفتم پر.

گفتند خودت به اوج اندیشیدم.

در حسرت اوج آسمان گفتم پر.))

 

دوم: دلم برای وبلاگم و دوستان خوبم خیلی تنگ شده بود

و سوم : آرزو میکنم در این سالی که به انتهاش داریم نزدیک میشیم غمها و غصه هامون به انتها برسه و یه زندگی عالی و جدید رو شروع کنیم همون طور که آرزوشو داریم

و اما متن امروز من برای همراه زندگیم

 

روزهائی رفته است

و

روزهائی شاد در راه است

امروز هم روزی از روزهاست که در آن دختری عاشق پیشه قصد نوشتن دارد

من با وجود تمام خستگی ها میخواهم عشقت را فریاد کنم

عشق رسوا گر خود را

مهربان دلبندم مدتهاست که برایت ننوشته ام و البته از تنبلی من بوده

باید متنی مینوشتم برای عزیزی چون تو که بیصبرانه صدا و نوشته های مرا انتظار میکشی

باید برایت کلمه دوست داشتن را کلمه به کلمه هجا کشی میکردم و عشق را بارها و بارها بخش میکردم و به تو میگفتم د و س ت َ ت  د ا ر َم 9 حرف است ولی من که محاسبات ریاضی خوب نمیدانم تو را به اندازه تمام انگشتانم یعنی 10 تا دوستت دارم . 10 برای من انتهای دوست داشتن است عدی است برابر بینهایت در بیشترین شکل ممکن

و عشق تنها یک بخش است و  تو یگانه عشقم هستی و من عاشق تو  هستم چرا که تو محاسنی داری که در کس دیگری نیافتم و قلبم را یکجا به تو دادم باشد که عشق تو در قلبم خانه کند و ویرانخانه قلبم با حضورت گلستان شود

مهربان من دوباره با تو از عشق گفتم و دلم برایت تنگ شد

دوباره از عشق گفتم و فهمیدم خدا یکی است و یک قلب به من داد تا آگاهانه نه از سر جبر قلبم را به یک نفر هدیه دهم ، کسی که قلبی دارد که جایگزین قلبم کند

زیبای من جمعه روز تولد تو بود(4 اسفند ) ، و من در دلم برایت عمری با عزت و عاشقانه آرزو کردم و شکر کردم خدای را که تو را به من داد برای تمام دلتنگیهایم

و باز شکر میکنم خدای را که مرا آنقدر دوست داشت که یکی از بهترینهایش را نسیبم کند

 

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •